قو نقره ای | ||
|
معنا موضوعات مرتبط: برچسبها: یک لیوان آب موضوعات مرتبط: برچسبها: تنهایی موضوعات مرتبط: برچسبها: چه حس قشنگیه وقتی میشی محرم دل یکی... موضوعات مرتبط: برچسبها: پیشانی ام سینه ات را میخواهــــــــــــــد موضوعات مرتبط: برچسبها: يه وقتايي که دلت گرفته ؛ موضوعات مرتبط: برچسبها: به گذشته ام که می نگرم تنها تویی و دنیای چشمانت؛ تنها احساس توست که مرا موضوعات مرتبط: برچسبها: اگه دنیا خراب شه رو سرمون قول بده من و تو دنیای هم باشیم سلاااااااامی با اشک... موضوعات مرتبط: برچسبها: یادت پنجره ی احساسم را دائم می کوبد.... انگشتانت را ..... به من قرض بده برای شمردن لحظه های نبودت کم آورده ام!!! موضوعات مرتبط: برچسبها: مولای خوبم ...یا اباصالح المهدی...چقدر این روزها دلتنگم ... موضوعات مرتبط: برچسبها: این روزها دلتنگی فصل تکراری روزهایم شده است، روزهایی که سنگینی مرگ لحظه هایی بی فرجام را بر دوش میکشند. این روزها دلتنگی موج تنهایی دریا شده است، این روزها دلتنگی حدیث نوازش باران شده است. این روزها دلتنگی در بغض لحظه ها جاری است، گاه تا صبح همچنان باقی است، این روزها دلتنگی آشناتر از هر آشنایی است، گاه غریبتر از هر ناشناسی است. این روزها دلتنگی بدجوری غوغا میکند، گاه با نامش سوزها برپا میکند، این روزها دلتنگی در هر گوشه ای ترانه ای غمگین میخواند و این روزها که فصل، فصل دلتنگی است، دل من عجیب میگیرد. گاه از درد گریه اش میگیرد و با این همه باز سایه لبخندی محو را بر دوش میکشد. و من در آغاز بی پایان دلتنگی هایم آن شعر را چه خوب بخاطر می آورم: دلتنگی های آدمی را باد ترانه ای میخواند، رویاهایش را آسمان پرستاره نادیده میگیرد.... دلتنگی های من را اما باد هم نادیده میگیرد، گاه با کلامی سرد رویاهایم را در پنجه های بی صدایش خرد میکند. در فصل دلتنگی، حتی یک قطره اشک هم حرف ها برای گفتن دارد، گاه چشمی تنها تب دیدن دارد. این روزها که فصل، فصل دلتنگی است، دلتنگی را میتوان حتی در نگاه آرزومند دستی خالی دید، این روزها که فصل، فصل دلتنگی است، میتوان رنج گام های عابری تنها را از خلوت کوچه ای تاریک شنید. این روزها میتوان هر لحظه را در یاد آشنایی گره زد، گاه میتوان سردی خورشید را تا عمق جان لمس کرد. این روزها که فصل، فصل دلتنگی است، میتوان نجوای آن عاشق تنها را بیش از همیشه شنید، گاه با هر کلامش در خود لرزید. این روزها که فصل، فصل دلتنگی است، روزها چه غمگینند، گاه شبها تا صبح سنگینند، این روزها میتوان شعر رفتن را ازآخرین نفس های شهری دود آلود شنید. این روزها که من دلتنگم، آسمان دلتنگ است، زمین دلتنگ است. این روزها نمیدانم چرا حتی ستاره ها هم غمگینند، این روزها دیگر حتی نوازش لبخندی گرم هم روح سردم را گرم نمیکند. این روزها که من دلتنگم برگها لرزانند، این روزها که دلتنگی آوار تنهایی میشود. این روزها که من دلتنگم دیگران شادند و با این همه باز من دلتنگم، دلتنگ دیدن، دلتنگ بودن. این روزها دلتنگی شعری است که هر ثانیه تا لبانم می آید، این روزها دلتنگی چون آتشی من را در خود میسوزاند، این روزها که دلتنگی از نامش شیرین است. این روزها دلتنگی بیش از همیشه تکرار میشود، هر شب تا سپیده بیدار است. این روزها دلتنگی گاه از تنهایی خودش را در بر میگیرد. اما این روزها با هر نفس دلتنگی یادم میماند، روزی که ترا دیدم، یادم میماند چه آسان رفتی، یادم میماند چه زود فراموش شدم. این روزها با هر نبض دلتنگی از خود میپرسم: سهم من از زندگی این بود؟ اما این روزها دلتنگی بیش از همیشه من را میلرزاند، گاه حتی من را می ترساند. این روزها که فصل دلتنگی از نو تکرار میشود. دلم تنگ است برای با تو بودن، دمی ماندن غزل از تو سرودن دلم تنگ است ترا هر دم ببینم، کمی شاید کنارت من نشینم دلم تنگ است هوای گریه دارد، قدم هایم تنی بشکسته دارد. موضوعات مرتبط: برچسبها: |
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |