قو نقره ای
 
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان قو نقره ای و آدرس silver.swan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






 

تقدیم به :

 

تو که می خواهی در طول حیات کاری کرده باشی و زندگی را بر اساس عقل و وحی پایه گذاری نمایی.

 

 

 

قانون بندگی

 

                                                 ایاک نعبد و ایاک نستعین

 

 

 

 

 

گل من، گرچه  عبادت و استعانت خواستن از خدا اوج بندگی است، اما نتیجه ای بس بزرگ و شیرین  در بردارد و آن رسیدن به مقام سعادت و آزادگی است.

 

 

 

حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی     من از ان روز که در بند توام آزادم

 

ایاک نعبد است زمستان دعای باغ             در نو بهار گوید ایاک نستعین

 

 

 

تمرین روزانه

 

از هم اکنون تصمیم گرفته ام با بندگی خدا، خود را به آزادگی و سربلندی برسانم.


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:, ] [ 11:52 ] [ swan ]

خداوند متعال می فرمایند:


تکدی نکن با کسی که تو را بر او مسلط کردند تا با تو تکدی نکنم.


                                                                                                    (کافی 2/303)


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:, ] [ 11:49 ] [ swan ]

پرنده بر شانه هاي انسان نشست . انسان با تعجب رو به پرنده کرد و گفت : اما من درخت نيستم . تو نمي تواني روي شانه من آشيانه بسازي .

پرنده گفت : من فرق درخت ها و آدمها را خوب مي دانم اما گاهي پرنده ها و آدمها را اشتباه مي گيرم .

انسان خنديد و به نظرش اين خنده دارترين اشتباه ممکن بود .

پرنده گفت : راستي چرا پر زدن را کنار گذاشتي ؟ انسان منظور پرنده را نفهميد اما باز هم خنديد .
پرنده گفت : نمي داني توي آسمان چقدر جاي تو خالي است . انسان ديگر نخنديد . انگار ته ته خاطراتش چيزي را به ياد آورد . چيزي که نمي دانست چيست . شايد يک آبي دور – يک اوج دوست داشتني .
پرنده گفت : غير از تو پرنده هاي ديگري را نيز مي شناسم که پر زدن از يادشان رفته است .
درست است که پرواز براي يک پرنده ضرورت است اما اگر تمرين نکند فراموش مي شود .
پرنده اين را گفت و پر زد . انسان رد پرنده را دنبال کرد تا اينکه چشمش به يک آبي بزرگ افتاد و به ياد آورد روزي نام اين آبي بزرگ بالاي سرش آسمان بود و چيزي شبيه دلتنگي توي دلش موج زد .
آنوقت خدا بر شانه هاي کوچک انسان دست گذاشت و گفت يادت مي آيد ؟ تو را با دو بال و دو پا آفريده بودم ؟ زمين و آسمان هر دو براي تو بود . اما تو آسمان را نديدي . راستي عزيزم بالهايت را کجا جا گذاشتي ؟

انسان دست بر شانه هايش گذاشت و جاي خالي چيزي را احساس کرد . آنوقت رو به خدا کرد و گريست .

حالا دوست من شما بالهایت را کجا جا گذاشتی؟

تا حالا به این موضوع فکر کردی؟؟؟؟؟؟

خدا قول داده!
خدا قول نداده آسمون همیشه آبی باشه و باغ ها پوشیده از گل.

قول نداده زندگی همیشه به كامت باشه.

خدا روزهای بی غصه و شادی های بدون غم و سلامت بدون درد رو هم قول نداده.
خدا ساحل بی طوفان، آفتاب بی بارون و خنده های همیشگی رو قول نداده.

خدا قول نداده که تو رنج و وسوسه و اندوه رو تجربه نكنی.

خدا جاده های آسون و هموار، سفرهای بی معطلی رو قول نداده.

قول نداده کوه ها بدون صخره باشن و شیب نداشته باشن.

رود خونه ها گل آلود و عمیق نباشن.

قول داده...... ؟

ولی خدا رسیدن یه روز خوب رو قول داده

خدا روزیِ روزانه ، استراحتِ بعد از هركار سخت و کمک تو كارها و عشق جاودان رو قول داده .

عجب روزی می شه اون روز

پس ناملایمات زندگی رو شکر بگو و فقط از خودش کمک بگیر که اوجاودانه است و بس


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 29 آبان 1391برچسب:, ] [ 13:59 ] [ swan ]

عارفی میگفت:

در خلوتی به شیشه گفتم: چرا قیمتی شدی؟

گفت: ظاهر و باطنم یکی است.

به نی گفتم: چرا می سوزی؟

گفت: هستیم را نفی کردم، گفتم: نیم، پس دروغ گفتم؛ سوختم.

به طلا گفتم: چرا محبوب انسانها شدی؟

گفت: در زیر زمین و در معادن تحمل قدم های انسان ها کردم، و این تواضع مرا قیمتی کرد.

به شمع گفتم: چرا می سوزی؟

گفت: مرا از موم ساختند، زیرا که زنبور عسل، هر چه از گل های معطر تغذیه کرد، عسل شد

و هر چه از گل های تلخ تغذیه کرد، موم شد و سوختنی.

اولی عسل، خوراک انسان شد و دومی موم، خوراک آتش...


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 29 آبان 1391برچسب:, ] [ 13:55 ] [ swan ]

از بهشت که بیرون آمد، دارایی اش فقط یک سیب بود.

سیبی که به وسوسه آن را چیده بود و مکافات این وسوسه هبوط بود.

 فرشته ها گفتند: تو بی بهشت می میری. زمین جای تو نیست.

زمین همه ظلم است و فساد.

انسان گفت: اما من به خودم ظلم کرده ام. زمین تاوان ظلم من است.

اگر خدا چنین می خواهد، پس زمین از بهشت بهتر است.

خدا گفت: برو و بدان جاده ای که تو را دوباره به بهشت می رساند از زمین می گذرد؛

 زمینی آکنده از شر و خیر، آکنده از حق و باطل، از خطا و از صواب؛

و اگر خیر و حق و صواب پیروز شد، تو باز خواهی گشت، وگرنه...

و فرشته ها همه گریستند.

اما انسان نرفت. انسان نمی توانست برود. انسان بر درگاه بهشت وامانده بود.

 می ترسید و مردد بود.

 و آن وقت خدا چیزی به انسان داد.

چیزی که هستی را مبهوت کرد و کائنات را به غبطه واداشت.

انسان دستهایش را گشود و خدا به او اختیار داد.

خدا گفت: حال انتخاب کن. زیرا که تو برای انتخاب کردن آفریده شدی.

 برو و بهترین را برگزین که بهشت، پاداش به گزیدن توست.

عقل و دل و هزاران پیامبر نیز با تو خواهند آمد، تا تو بهترین را برگزینی.

و آنگاه انسان زمین را انتخاب کرد. رنج و صبوری را. واین آغاز انسان بود.


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 29 آبان 1391برچسب:, ] [ 13:52 ] [ swan ]

خداوند متعال به بنده خویش فرمود:

آرزو داری که با ملایک هم پرواز شوی؟

عرضه داشت: آری.

فرمود:پس باید به پنج خصلت آراسته شوی:

 آنکه در مهرورزی همچون خورشید بی دریغ

 در تواضع همچون زمین خاکسار

در سخاوت مانند جویبار روان فیض بخش

 در تسلیم و رضا بسان مرده ای بی اراده

و در رازداری همتای شب تیره پرده دار و رازپوش باشی.


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 29 آبان 1391برچسب:, ] [ 13:48 ] [ swan ]

طليعه ي غزل صد كتاب يعني تو

به شام بي كسي ام ماهتاب يعني تو

حسين فاطمه من قطره ام شما دريا

به آفتاب قسم آفتاب يعني تو

سياه تر زسياهي محض يعني من

سپيد تر زسپيدي ناب يعني تو

مرا چه غم زحساب وكتاب و شور نشور

ملاك سنجش اجر و ثواب يعني تو

در اين زمانه كه هر آب مي شود مرداب

به آتش دل غمديده آب يعني تو

ميان موج بلا ، بين چارده معصوم

سفينه اي كه بود پر شتاب يعني تو

دلم گرفت چه سخت است منتظر ماندن

براي اينكه شوم انتخاب يعني تو ...

نمي شود كه مرا هم به كربلا ببري ؟

به التماس نگاهم جواب يعني تو


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 29 آبان 1391برچسب:, ] [ 13:43 ] [ swan ]

کوچه وقتی که نباشی رگ خشکیده ی شهره


ماه تو گوش خونه گفته دیگه با پنجره قهره
 


سقف دلبستگی بی تو واسه من سایه نداره


دلم از روزی که رفتی دیگه همسایه نداره



تو پی کدوم ستاره پشت ابرا خونه کردی


رفتی و چیزی نگفتی گریه رو بهونه کردی



من سوال ساده تو / تو جواب مشکل من


ردپای رفتن تو روی صحرای دل من

 

وقتی آسمون شبهام زیر سایه چشاته


وقتی حتی این ترانه رنگ غربت صداته



نمی ذارم این دو راهی سر راه ما بشینه


نمی ذارم این جدایی رنگ فردا رو ببینه



شبو با فانوس اشکت می برم به روشنایی


با تو میرسم دوباره به طلوع آشنایی



می دونم هر جا که باشی دل تو اهل همین جاست


واسـه من تو ایــنجــا اول و آخر دنیاست

اول و آخر دنیاست  ...


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 29 آبان 1391برچسب:, ] [ 13:37 ] [ swan ]

مرز در عقل و جنون باریـــک است


كفر و ایمان چه به هم نزدیک است



عشق هم در دل ما سردرگم


مثل ویرانی و بهت مــــــردم



گیسویت تعزیتی از رویـا


شب طولانی خون تا فردا
 


خون چرا در رگ من زنـجیر است


زخم من تشنه تر از شمشیر است

 

مستم از جام تهی حیرانی


باده نوشیده شده پنهانــــی



عشق تو پشت جنون محو شـده


هوشیاری است مگو سهو شده

 

من و رسوایی و این بار گناه


تو و تنهایی و آن چشم ســیاه

 

از من تازه مسلمان بگذر ، بگــذر


بگذر ، از سر پیمان بگذر ، بگذر
 


دین دیوانه به دین عشق تو شـــد


جاده ی شك به یقین عشق تو شد



مستم از جام تهی ، حیرانی


باده نوشیده شده پنـــــــهانی


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 29 آبان 1391برچسب:, ] [ 10:31 ] [ swan ]

گفتم: خسته‌ام.
گفتی: لاتقنطوا من رحمة الله
.:: از رحمت خدا نا امید نشید (زمر/53) ::.

گفتم: هیشکی نمی‌دونه تو دلم چی می‌گذره.
گفتی: ان الله یحول بین المرء و قلبه
.:: خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24) ::.

گفتم: غیر از تو کسی رو ندارم.
گفتی: نحن اقرب الیه من حبل الورید
.:: ما از رگ گردن به انسان نزدیک‌تریم (ق/16) ::.

گفتم: ولی انگار اصلا منو فراموش کردی!
گفتی: فاذکرونی اذکرکم
.:: منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/152) ::.

گفتم: تا کی باید صبر کرد؟
گفتی: و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا
.:: تو چه می‌دونی! شاید موعدش نزدیک باشه (احزاب/63) ::.

گفتم: تو بزرگی و نزدیکت برای منِ کوچیک خیلی دوره! تا اون موقع چیکار کنم؟
گفتی: واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الل
.:: کارایی که بهت گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کنه (یونس/109) ::.


...

 

گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بنده‌ات هستم و ظرف صبرم کوچیک... یه اشاره‌ کنی تمومه!
گفتی: عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم
.:: شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/216) ::.

گفتم: انا عبدک الضعیف الذلیل... اصلا چطور دلت میاد؟
گفتی: ان الله بالناس لرئوف رحیم
.:: خدا نسبت به همه‌ی مردم - نسبت به همه - مهربونه (بقره/143) ::.

گفتم: دلم گرفته.
گفتی: بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا
.:: (مردم به چی دلخوش کردن؟!) باید به فضل و رحمت خدا شاد باشن (یونس/58) ::.

گفتم: اصلا بی‌خیال! توکلت علی الله.
گفتی: ان الله یحب المتوکلین
.:: خدا اونایی رو که توکل می‌کنن دوست داره (آل عمران/159) ::.

گفتم: خیلی چاکریم!
ولی این بار، انگار گفتی: حواست رو خوب جمع کن! یادت باشه که:
و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره
.:: بعضی از مردم خدا رو فقط به زبون عبادت می‌کنن. اگه خیری بهشون برسه، امن و آرامش پیدا می‌کنن و اگه بلایی سرشون بیاد تا امتحان شن، رو گردون میشن. خودشون تو دنیا و آخرت ضرر می‌کنن (حج/11) ::.

گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌کنم.
گفتی: فانی قریب
.:: من که نزدیکم (بقره/186) ::.

گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم... کاش می‌شد بهت نزدیک شم.
گفتی: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال
.:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/205) ::.

گفتم: این هم توفیق می‌خواهد!
گفتی: ألا تحبون ان یغفرالله لکم
.:: دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/22) ::.

گفتم: معلومه که دوست دارم منو ببخشی.
گفتی: و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه
.:: پس از خدا بخواید ببخشدتون و بعد توبه کنید (هود/90) ::.

گفتم: با این همه گناه... آخه چیکار می‌تونم بکنم؟
گفتی: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده
.:: مگه نمی‌دونید خداست که توبه رو از بنده‌هاش قبول می‌کنه؟! (توبه/104) ::.

گفتم: دیگه روی توبه ندارم.
گفتی: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب
.:: (ولی) خدا عزیزه و دانا، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه (غافر/2-3) ::.

گفتم: با این همه گناه، برای کدوم گناهم توبه کنم؟
گفتی: ان الله یغفر الذنوب جمیعا
.:: خدا همه‌ی گناه‌ها رو می‌بخشه (زمر/53) ::.

گفتم: یعنی بازم بیام؟ بازم منو می‌بخشی؟
گفتی: و من یغفر الذنوب الا الله
.:: به جز خدا کیه که گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/135) ::.

گفتم: نمی‌دونم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتیشم می‌زنه؛ ذوبم می‌کنه؛ عاشق می‌شم! ... توبه می‌کنم: یا غافر الذنب، اغفر ذنوبی جمیعا
گفتی: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین
.:: خدا هم توبه‌کننده‌ها و هم اونایی که پاک هستند رو دوست داره (بقره/222) ::.

ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک
گفتی: الیس الله بکاف عبده
.:: خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟ (زمر/36) ::.

گفتم: در برابر این همه مهربونیت چیکار می‌تونم بکنم؟
گفتی: یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمؤمنین رحیما
.:: ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که خودش و فرشته‌هاش بر شما درود و رحمت می‌فرستن تا شما رو از تاریکی‌ها به سوی روشنایی بیرون بیارن. خدا نسبت به مؤمنین مهربونه (احزاب/42-43)


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 28 آبان 1391برچسب:, ] [ 14:21 ] [ swan ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

دنیای آدم برفی ها دنیای ساده ایست اگر برف بیاد هست ، اگر برف نیاید نیست مثل دنیای من ، اگر تو باشی هستم ، اگر نباشی …! . عجیب است دریا… تا آدم را غرق خود می کند آن را پس می زند! دل نزد توست گر چه دوری ز برم جویای توام اگر نپرسی خبرم خالی نشود خیالت از چشم ترم در قلب منی اگر چه جایی دگرم . هزار کلمه برجای خالی ات ریختم اما پر نشد به گمانم از جنس بی نهایتی . باز دلم یاد شما می کند یاد همان لطف و صفا می کند این دل بی کینه همیشه تو را بر سر سجاده دعا می کند
امکانات وب

Alternative content